معمولا ظهر و شب بابام بهم زنگ میزنه میگه برا ناهار/شام میای خونه؟ هروقت میگم نه میگه باشه مواظب خودت باش هروقتم میگم آره فقط سه تا بوق پشت سرهم میشنوم
ما همون نسلی هستیم که بابامون از سر کار میومد تا میگفتیم توروخدا جورابتو دربیار بو میده پاشو میاورد بالا دوبار خودش بو میکرد بعد تا مخچه پاشو میکرد تو دماغمون ثابت کنه که پاش بو نمیده:(
بچه بودم شبا از مهمونی که برمیگشتیم رو صندلی عقب خودمو میزدم به خواب که بابام مثل فیلما بغلم کنه ببرتم بالا. بابامم در ماشینو میبست میرفت. تا ۶ صبح عر میزدم از سرما. صبح میخواست بره سر کار منو میدید تو ماشین میگفت عه یه بچه هم اینجا داریم.
امروز خواستم لپ یه بچه ای رو بکشم ازش اجازه گرفتم اونم گفت باید از مادرش اجازه بگیره مامان هم یه نگاه به بابا کرد که اوکیشو بگیره خلاصه تو شهرداری میخواستم خلافی بگیرم کارم زودتر راه میوفتاد تا این لپ کشیدن
یبار بابام داشت بی بی سی میدید و برا من از منظر جامعه شناسی ایرانی و نگاه بین الملل تحلیل می کرد. پاشد رفت آشپزخونه چای بریزه، برگشت دید دارم باب اسفنجی نگاه میکنم. واقعا تفاوت نسلها رو میشد تو نگاهش دید.
یه توله سگ تو خیابون دیدم لباس زمستونیاش از لباسای من کامل تر بود بعد من بچه که بودم دستکشم تو برف بازی گم شد به بابام گفتم دستکش بخر برام گفت جوراباتو بکن تو دستت اگه پاره شدن از جورابای من استفاده کن
همسایمون سگش یه عطسه کرد بردش دکتر ویزیتش شد ۹۰ تومن دوا و داروش هم شد ۲۳۰ تومن اونوقت من داشتم جون میدادم، بابام یه لگد بهم زد برگشتم به تنظیمات کارخانه درست مثل روز اول 😂
اسم نگار انقد قشنگه که اسم دخترمو نگار میزارم حتی اگه اسم زنم نگار باشه اسم دخترمو میزارم نگار۲ حتی اگه سه تا دختر داشته باشم اسمشونو میزارم نگار۱ و ۲ و ۳،فکر کن مثلا بگی نگار۳ یه لیوان چایی بیار عشق بابا