امروز خواستم لپ یه بچه ای رو بکشم ازش اجازه گرفتم اونم گفت باید از مادرش اجازه بگیره مامان هم یه نگاه به بابا کرد که اوکیشو بگیره خلاصه تو شهرداری میخواستم خلافی بگیرم کارم زودتر راه میوفتاد تا این لپ کشیدن
امروز واسه فرار از آلودگی هوا و درد قفسه سینه سرکار نرفتم نشستم خونه، حالا مادرم سه کیلو اسفند دود کرده تو اتاقم میچرخونه انگار تو خونه لاستیک تریلی آتیش زده باشی. باید بگردم یه راهی ام حالا واسه فرار از دست مادرم پیدا کنم
مدارس تعطیل می شود اما همه سرویس های مدارس در خطوط تاکسیرانی و مسافرکشی و خودروهای پدرها و مادرها و وسایل نقیله عمومی بازهم در رفت و آمد خواهند بود. درضمن بچه ها به جای مدرسه عازم مهدکودک وخانه مادر بزرگ ها و عمه و خاله ها و محل کار پدر ومادر می شوند (مدیریت حل بحران آلودگی هوا)
داشتم فکر میکردم اون زمان که ما به قول مادرم مثل سگ توی کوچه ویلون بودیم و گل کوچیک رواج داشت، یکسری از مسابقهها حکم الکلاسیکو داشت برای ما. مثلا یکسری بچه هم سن ما از کوچه اونوری میخواستن بیان کوچه ما فوتبال بازی کنیم.
ما دو برنامه غذایی تو خونه داریم به این صورت ک مادرم تو پنجره نگاه میکنه کافیه هوا یه کم ابری باشه عدسی و ترخینس غذا، اگه صافم باشه که غذاهای معمول دیگه
مادرم تو آذر دنیا اومد اسمشو گذاشتم آذر یه داییم تو بهمن دنیا اومد اسم اونم گذاشتن بهمن یه دایی دیگه هم دارم تو شناسنامه اسمش احمده ولی تو خونه شهریور صداش میزنیم :)))
تو تاکسی خانمی که جلو نشسته بود برای راننده تعریف میکرد که: "پسرم اصرار داره از انگلیس برگرده و بیاد ایران زندگی کنه، بهش میگم مادر اونجا جات خوبه به گوشش نمیره" اومدم تو دلم بگم "عجب خری!!" اما حواسم نبود و بلند گفتم. مادرش برگشت و گفت: "به خدا منم همینو بهش گفتم"
به مادرم گفتم رفتم کارت اهدای عضو گرفتم، میگه بسم الله الرحمن الرحیم دیوونه شدی مگه؟ پسر این کارا چیه میکنی خیریت نداره تو تازه اول جوونیته خاک برسر، الهی جز جیگر بزنی الهی بری زیر هیژده چرخ تک تک اعضای بدنتو برام بیارن، الهی عمه هات به درک واصل شن این کارا چیه میکنی.