یه کلیپ دیدم که یه خانم حامله از یه پسر میخوادکه نوبتشو بهش بده اون پسر قبول میکنه و خودش میره ته صف و به ترتیب همه ی افراد میرن تهِ صف ولی چرا همه جای دنیا ازاین آدمهای مهربون پیدا نمیشه من رفتم تو نوبت سنگکی گفتم حاملم هیچکس نوبتشو بهم نداد دائمم میگفتن قباحت داره مرد خجالت بکش
در حین رانندگی دیدم گوشه خیابون دوتا پسر دارن یه دختره رو میزنن؛زدم کنار رفتم یقه اولی رو که گرفتم؛دختره روسریش رو درآورد! دیدم سیبیل داره...یکی هم از تو ماشینشون پیاده شد! خلاصه که همه پسر بودن و داشتن برا اینستا کلیپ میساختن😂
یبارم تو برف رفتیم بیرون با یه اکیپ دختر آشنا شدیم که قرار شد تیم بشیم برای گلوله بازی ناخواسته با برف زدم تو صورت یکی از دخترا رفتم ببینم چش شده برف رو از صورتش پاک کردم دیدم پسره!! هلش دادم با سر رفت تو برف فقط ندونستم چرا بعدش دوستاش میگفتن مینا حالت خوبه؟!
" یسری از این دختر پسرا چجوری توی این سرما پاچه هاشونو میدن بالا؟ من انقدر زیر شلوارم شلوار میپوشم که یه بار رفتم دستشویی، بیرون که اومدم تازه فهمیدم موقع نشستن هنوز یکیشون پام بوده😑 "
- گوگل چیه پدربزرگ؟ + ببین اون قدیما، هروقت دنبال چیزی میگشتی تو اینترنت. به هر زبانی، در مورد هر چیزی. میرفتی تو گوگل سرچ میکردی. - یعنی مثل پارسیجو؟ + آره پسرم، مثل پارسیجو.
یه سری هم رفتم سرقرار دختره بهم گفت چرا این شکلی اومدی دیت؟ گفتم مگه پسر خشن دوست نداشتی؟ گفت چرا ولی نه با کمربند مشکی و تابلوی "هیئت تکواندو استان خوزستان"
یه پسر تا وقتی که تنهاست دختری آدم حسابش نمیکنه، به محض اینکه باهاش رل میزنی از اقصی نقاط جهان عاشق و شیفته پیدا میکنه، حتی آنجیلینا جولی و مونیکا بلوچی هم میخوان بهش نخ بدن و باهاش لاس میزنن، تموم کنید این بازی کثیفو اه
همخونه ایتالیاییم میگه من ۱۶ سالم بود با دوست پسرم رفتیم اتریش کریسمسو. به این فکر میکنم که من با ۲۵ سال سن هروقت میرم مسافرت باید بگم داریم با تور میریم ماسال ۶۰ تا دختریم ۳۰ تا پسر، مامان بابای یکی از بچههام تورلیدره که بذارن برم. تازه دوستام همینم نمیتونن برن.
تو تاکسی یه پسری شروع به نطق کرد که بنزین تازه به دلار شده قیمت اروپا اینجا بیخودی ارزون بود.راننده تاکسی نگاش کرد و هیچینگفت وقتی ده هزاری داد واسه کرایه راننده هیچی پس نداد، پسره اعتراض کرد راننده هم با خونسردی گفت به دلار حساب کردم بیخودی کرایه هارزون بود تازه شد قیمت اروپا!
تو تاکسی خانمی که جلو نشسته بود برای راننده تعریف میکرد که: "پسرم اصرار داره از انگلیس برگرده و بیاد ایران زندگی کنه، بهش میگم مادر اونجا جات خوبه به گوشش نمیره" اومدم تو دلم بگم "عجب خری!!" اما حواسم نبود و بلند گفتم. مادرش برگشت و گفت: "به خدا منم همینو بهش گفتم"